در جبهه تو ... در جبهه من ...
در جبهه تو اصلا لشگر نیست ، اگر هم باشد ، عاشق نیست ، عاشق هم که باشد ، عاشق دختر همسایه است . اما در جبهه من لشگری مهیاست که به عشق رهبر ، از دیوار شیطان بالا می روند و تف می کنند به صورت بازرگانان لبیرالیسم و یا سازمان ملل ، که چرا سال 2001 را الکی ، سال گفتگوی تمدن ها نامیده بود . تازه ، عاشقان جبهه من ، درب « مرکز گفتگوی تمدن ها » ی تو را گل گرفت، چرا که متولی نداشت و اگر هم داشت ، خیلی خیلی خیلی بی خاصیت تشریف داشت .
در جبهه تو ، رزمنده نیست ، جنگده هم نیست ، در جبهه تو تا گلوله ای در می شود ، آقازاده ها سر از بلژیک در می آورند و یا در انگلستان با ساز بانک جهانی می رقصند و هی ! گاهی وقت ها هم آنچه را که از سفره « آدام اسمیت » خورده اند ، در سایت بالاترین و شاید هم در سایت میر حسین ، قی و استفراغ می کنند و سربازان جبهه تو آن را باز می خورند و باز می خوانند .
در جبهه تو ، نه لبنان هست ، نه غزه ، جبهه تو نصرالله هم ندارد . در جبهه تو ، سطل آشغالها را به آتش می کشند در جبهه من ، اشغالگران قدس را .
در جبهه تو گوگوش هست ، سروش هم هست ، سروش جبهه تو ، هنر بزرگش آن است که در دانشگاه هاروارد « انقلاب مخملین » را تئوریزه می کند . اما سروش جبهه من ، از انقلابات رنگین ، ننگ دارد ، سروش جبهه من بال هم دارد ، آنان در آب های « هورالعظیم » پر زنان پیکر مطهر مهدی باکری را بدرقه می کنند .
آیا جبهه تو هم مهدی دارد ؟ بله دارد ! و لیک در کوچه های لندن سرگردان است .
در جبهه تو خواب می بینند ، در جبهه من از خواب بیدار می کنند آنانی را که خواب تصرف دانشگاه آزاد را در سر دارند . در جبهه تو ، دانشگاه این ملت را وقف می کنند ، تازه می فرمایند : « بر هم زننده « وقف » باید قوی تر از خدا باشد ! » در جبهه من هم ، دروغ چرا ، بالاتر از خدا کسی نیست ، اما کسی را می شناسم که پایین تر از خداست و با یک اشاره او ، دانشگاه آزاد که سهل است ، دانشگاه هاروارد را بر سر اوباما آوار می کنند .
در جبهه تو ، سایت ها بی خاصیت اند و سایت تو از همه بی خاصیت تر ، در جبهه تو سایت « آفتاب » می درخشد ، اما تنها خانه « شمران » « شمیران » را روشن می سازد . در جبهه من اما ، همه آفتابند و روشنایی می بخشند ، خانه های گلی مستضعفان روح خدا را . در سایت جبهه های تو نه از آتش دشمن خبری هست ، نه از دوست ، تنها آتشی که در سایت تو هست ، آتش شعمی ست که « دعایی » روشن می سازد ، برای تولد تو ، تا از تو یک سید « خندان » سازد .
در جبهه تو ، با تانکی خموش عکس یادگاری می گیرند و در جبهه من اما ، بر کمر نارنجک می بندند و به زیر تانکی خروشان یورش می برند .
من بی خاصیت تر از جبهه تو ، جبهه ای در عالم ندیده ام ، در جبهه تو بی شرمانه " حق مسلم " این ملت تعلیق شد ، نامه های ننگین نگاشتند ، دیوار های شیطان را فرو ریختند و بدتر ، جامه لنین بر تن کردند و دین خدا را افیون توده ها نامیدند ، روح خدا را به موزه تاریخ سپردند ، وزیر شیر خر خورده تو « هشت سال دفاع مقدس » را " برادر کشی " نامید ، برا همین است که زباله دان تاریخ پر است از فرماندهان جبهه تو .
در جبهه من ، مردی از خویش برون آمد و « حق مسلم » امت خویش را فریاد کشید بر سر هر کوی و برزن ، نیرو گاه ها شکوفا شد ، روح الله احیا گردید و فرزندانش بار دیگر نغمه های « عاشورا » را باز خواندند و سلام و درود فرستادند بر معجزه پیامبر ، بر نهج البلاغه علی و نیز بر سید علی ، سرباز جبهه من رفته بود نیویورک ، سرباز جبهه من دو قلو های سازمان تجارت جهانی را دو باره فرو ریخت .
در جبهه تو ... در جبهه من ...
|
متن دلخواه شما
|
|